رابطه طبیعت و انسان 1
نوشته شده توسط : محمدرضا
   انسان از آغاز خلقت با طبيعت درتماس بوده است و در دوران هاي مختلف از آن ترسيده، با او همراه بوده و گاهي هم دست دوستي با آن داده و گاه هم بر آن غلبه كرده است. هيچ كتاب مدوني درباره «ارتباط انسان و طبيعت» موجودنيست، اما در هريك از دو موضوع انسان و طبيعت، كتاب هاي بسيار و بحث هاي فراواني بوده است.
    اين مقاله از «ارتباط بين انسان و طبيعت» بحث مي كند.
    انسان
    در سال ۱۹۲۷ در دهكده چوكوتين - در ۵۰ كيلومتري جنوب پكن - باقي مانده هاي انساني همراه سنگواره هاي ديگر جانوران پيداشد. ديويد سن بلاك دانشمند كانادايي در سال ۱۹۲۷ نام آن را سنيانتروپوس پكينزيس يا انسان پكن (Sinanthropus Pekinesis) گذاشت.
    در همين زمان انسان هاي ديگري در اروپا و آفريقا زندگي مي كردند. در سال ۱۹۰۷ يكي از دانشمندان دانشگاه هايدلبرگ سنگواره ۳۵ نوع از بي مهر گان و مهره داران و سنگواره انسان هايدلبرگ را پيداكرد. در دوره يخبندان انسان هاي نئاندرتال (Neandertal) در اروپا زندگي مي كردند. آنان زندگي سختي داشتند. با خطر و بيماري هاي زيادي روبه رو شدند. غارها آنان را از آب و هواي سرد و يخچال هاي بزرگ حفظ مي كرد. از نظر ابن سينا انسان بين عالم محسوسات و مجردات قرار گرفته است. با حواس خارجي، او صور عالم خارج را درك مي كند و بالاخره از محسوسات نيز گذشته و به مرحله تعقل و استدلال مي رسد.
    طبيعت
    به طبيعت از دو منظر مي توان نگريست. منظر دين يا هنر و منظر علم وفناوري. روزگار پيش از مدرن هنگام غلبه نگاه از منظر دين يا هنر و روزگار مدرن هنگام غلبه نگاه از نظر علم وفناوري.
    از نگرش امروزي به عالم، طبيعت را از ماوراي طبيعت جدا مي كنند، يكي را كاملاً مادي مي شمارند و ديگري را كاملاً روحاني و معنوي.
    يونانيان باستان طبيعت را «فوسيس» (physis) مي خوانند كه با واژه يوناني «فانيستا» (Phainesthai)، به معني ظهور و درخشش و تابش و «فائوس» (Phaos) به معناي نور، و فاينومنون (Phainomenon) - اين واژه با واژه انگليسي Phantom، Photo و واژه فارسي «فانوس» هم ريشه است - يعني پديدار، هم ريشه است. در نظر يونانيان، فوسيس حقيقتي است كه از خود برمي دمد، چهره مي نمايد ، هرچه را هست به ظهور مي رساند. معناي طبيعت (فوسيس) در نزد يونانيان چندان گسترده است كه وجود و حقيقت (Aletheia) و از آن بالاتر، خدايان را دربر مي گيرد.
    در تلقي ديني از طبيعت كه همان تلقي عرفاني يا هنري است، همه جهان اعم از طبيعت، ماوراي طبيعت و عالم غيب و عالم شهادت، پرتو ذات الهي است. اين تلقي، كه زماني تلقي غالب در جهان بود، رفته رفته جاي خود را به تلقي ديگري داد كه در آن طبيعت نه از آن حيث كه پيوندي با مراتب بالاتر و والاتر هستي دارد. بلكه از آن حيث كه تحت سلطه آدمي قرارگيرد موردتوجه قرارمي گيرد. در دوران جديد، انسان را بنياد همه چيز دانستند و به طبيعت از آن حيث نگريستند كه ابزار آدمي است و اين منظري است كه درآن به عالم چون موضوع استيلا و بهره برداري نظر مي كنند.
    تأثير طبيعت بر روي فيزيك انسان
    رابطه انسان با محيط زيست وپديده هايي كه در اين باره دخالت دارند، مدام مورد كنجكاوي دانشمندان زيست شناس بوده و تجربه ثابت كرده است كه تأثيرات محيط زيست در عوامل زيستي - مانند قد انسان - انكارناپذير بوده است.
    پروفسور «ژان هيرنو» (Jean Hiernaux) انسان شناس معروف فرانسوي در مطالعات خود دقيقاً به محيط و رشد و تكامل انسان اشاره كرده و عقيده دارد كه محيط زيست يكي از بهترين عوامل مؤثر در ميزان رشد قد انسان است.
    نمونه جالب و فوق العاده اي از آن به نمونه هايي از مردان بالغ، سالم و تندرست مربوط مي شود كه در آن پيگمه هاي (Mbuti) مربوط به جنگل استوايي زئير (كنگوي سابق) بين ۱۲۶ تا ۱۵۹ سانتيمتر مي شود. در صورتي كه اين اندازه قد در نزد «نوئر»هاي مربوط به دره نيل عليا در «سودان» از ۱۶۷ تا ۲۰۵ سانتيمتر است كه حد متوسط آن به ۱۸۵ سانتيمتر مي رسد.
    تأثير انسان برروي طبيعت
    از آنجا كه انسان هميشه موجودي اجتماعي و به كار گيرنده ابزار بوده است، با كار خود بر طبيعت تأثير گذاشته و به طور مرتب و مستمر آن را از نو ساخته است و با يادگيري ها كشف هاي تازه، اختراعات ما ايجاد بناها و برنامه ريزي ها موفق شده است طبيعت را در خدمت اراده خود درآورد.
    ترس از طبيعت
    در جامعه آن زمان، انسان خود را در برابر نيروهاي ويران كننده طبيعت: مانند سيل، سرما و توفان ناتوان مي ديد و از اين ناتواني بود كه دين به وجود آمد.
    مارت (Marett) جامعه شناس اروپايي درباره زندگي انسان هاي اوليه يا نخستين مي گويد: «انسان نمي تواند به دشمني كه دنبالش ميكند، برسد. او خشمگين مي شود و با چوب به نخستين سنگي كه مي بيند، مي زند. اين كار كه ممكن است بر درخت انجام شود، انسان را كمي آرام مي كند.» مارت مي گويد كه انسان اوليه تحت تأثير احساسات خود كه مهم ترين آنها احساس وحشت است و از اين رهگذر هميشه زيان مي ديد، خيال مي كرد كه اجسام به نيروي مرموزي بستگي دارند.
    سازش با طبيعت
    انسان نئاندرتال تا اندازه اي باهوش وبدنش نيز داراي مو بود. به اين ترتيب انسان نئاندرتال بيشتر از پيشينيان خود با تغيير آب و هوا سازش پيدا كرد، زندگي كرد و داراي فرزندان بيشتري شد تا آنجا كه حدس زده مي شود انسان نئاندرتال از آتش استفاده كرده است و به نظر دانشمندان، در عصر يخ اين انسان بهتر از آتش استفاده كرد، او همچنان مي دانست چگونه اسباب و ابزارهايي چون تبرهاي سنگي بسازد.
    غلبه بر طبيعت
    كم كم كارهاي ديگري چون شكار، دامداري، نخ ريسي، پارچه بافي و... به كارهاي انسان اضافه و بالاخره هنر و علوم پديدار شد. از قبيله ها شاخه گرفت و رشد كرد. يكي از نتايج گسترده بودن طيف غذايي انسان اين بود كه توانست در درازمدت منطقه وسيع تري از محيط زيست خود را كشف كند.
    ايجاد فرهنگ به كمك طبيعت
    انسان شناسان و باستان شناسان، فرهنگ هاي باستاني را به عصرهاي پارينه سنگي، ميانه سنگي، نوسنگي و عصر فلزات تقسيم كرده اند. اين تقسيم بندي به طور عام بر مبناي مواد و مصالح و طرز ساختن و تراشيدن ابزار (فرهنگ مادي) استوار است.
    انسان علاوه بر اختراع ابزار، زبان، يعني يكي از شگفت انگيزترين پديده ها را خلق كرد. گوردون چايلر مي گويد: «پس طبيعت به انسان مغزي داده است كه بدان وسيله فرهنگ خود را مي سازد و ديگر انديشه هاي بشري با مغز وي ارتباط دارند.» به اين ترتيب فرهنگ مادي شكل مي گيرد، زبان ادبيات، فلسفه، سياست، دين و... در زمره فرهنگ هاي غيرمادي جاي مي گيرند.
    رابطه انسان امروزي با طبيعت
    درباره خصوصيات اخلاقي و فردي، عالم بشريت در نتيجه تماس و استفاده ازعلوم جديد تغييرات فاحشي پيدا كرد، فكر و قضاوت مردم به هيچ وجه شباهتي با طرز فكر مردمان قديم ندارد. عقل و منطق جديد، اعتقادات مذهبي را با وضع حيرت آوري از بين برد.
    انسان امروز در اسرار خيره كننده اشعه هاي مجهول فرو رفته ديگر مانند سابق به آنچه كه با چشمان خود مي بيند، توجه نمي كند. او مي داند كه فضاي گيتي لايتناهي است و مدار گردش جهان روي تكنيك و عمل مكانيسم مي گردد و با افسانه هاي ساخته شده، جور در نمي آيد.
    با آن كه تمدن جديد و علوم و صنايع در تمام شئون زندگي به طور محسوس تأثير كرده و حتي بر نيرومندي بدن و تركيب عضلات و استحكام استخوان بندي بدن تأثيرات بسزايي داشته، ولي با نهايت تأسف مشاهده مي شود، نسل انساني با اخذ اين علوم عجيب و بي سابقه، به جاي اين كه در مراتب اخلاقي پيشرفت كند، برعكس خوي بربري و وحشي گري را در پيش گرفته و از اختراعات و اكتشافات براي نابودي عالم بشريت استفاده مي كند.
    ۵۰ هزار سال در مقايسه با طول تاريخ زيستي مانند يك ثانيه است، اما در اين چشم به هم زدن زيست شناختي، انسان ها نه فقط چهره زمين را به شدت دگرگون كرده اند، بلكه در حال دگرگوني چهره كرات ديگر منظومه خورشيدي نيز هستند. از جمعيتي شاد حدود ۱۰۰ هزار نفر مجهز به تبر سنگي در ۵۰ هزار سال پيش، امروزه انسان ها با جمعيتي بيش از ۶ ميليارد ، مجهز به بمب هاي هسته اي، راديو، تلويزيون، كامپيوتر وشهرهاي غول پيكر شده اند، بدون كوچكترين تحول ژنتيكي.


:: موضوعات مرتبط: عمومی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1197
|
امتیاز مطلب : 135
|
تعداد امتیازدهندگان : 35
|
مجموع امتیاز : 35
تاریخ انتشار : چهار شنبه 9 دی 1388 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: